درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان کتاب های احمدگلستانی و آدرس ahmadgolestani.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 26
بازدید دیروز : 29
بازدید هفته : 26
بازدید ماه : 83
بازدید کل : 3242
تعداد مطالب : 145
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1

کتاب های احمدگلستانی
تالیفات
شنبه 12 بهمن 1392برچسب:, :: 10:8 ::  نويسنده : گلستانی       

آیا با زندگی نامه حضرت خالد رضی الله عنه آشنا هستیم ؟ ؟ !

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

سیدنا خالد رضی الله عنه یکی از اصحاب جلیل القدر پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم و از فرماندهان و فاتحان بزرگ تاریخ صدر اسلام است ، مؤمنان ومسلمانان ، همه صحابه از جمله حضرت خالد رضی الله عنه را از صمیم قلب دوست دارند و به آنان عشق می ورزند زیرا محبت با صحابه مولّد ایمان ،حماسه آفرین و زندگی ساز است ، در میان صحابه داستان زندگی حضرت خالد رضی الله عنه اعم از زمان جاهلیت و اسلام ویژگیهای بخصوص و آموزنده ای دارد ، جاودانگی شخصیت حضرت خالد رضی الله عنه در تاریخ فقط در رشادتها و مهارتها و تاکتیک های خارق العاده ایشان در میادین نبرد خلاصه نمی شود ، بلکه این پرتو روشنگر عقیدۀ اسلامی و دین و انسان ساز و نگاه معجزه آفرین پیامبر بود که حضرت خالد را جاودانه ساخت و اگر اسلام و ایمان راستین خالد نمی بود او نیز مانند خیلی از پهلوانان و نامداران عرب و عجم در صفحات تاریخ محو می شد و هیچ نام ونشانی از وی باقی نمی ماند ، در این نوشتار به ذکر خلاصه ای از فرازهای زندگی حضرت خالد می پردازیم ، از خالد سخن خواهیم گفت ، از تولدش در منزل اشراف بنی مخزوم ، از کودکیش در اوج نشاط ، از قبل از اسلام وی آن هنگامی که در ردیف سرسخت ترین دشمنان پیامبر و دین نوپای اسلام قرار گرفت و از زندگی پر افتخارش بعد از اینکه در مقابل اسلام و پیامبر خاضعانه سر تسلیم فرود آورد                                                 

نام ونسب وی : ابو سلیمان خالد بن ولید بن مغیره بن عبد الله بن عمر بن مخزوم بن یقظه بن مرّه است

سلسه نسبش در مره به نسب پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم متصل می شود ، قبیله بنی مخزوم یکی از ده قبیله قریش و از اشراف و جایگاه خاصی برخوردار بود و مسئولیت دو امر مهم جمع آوری تجهیزات جنگی و فرماندهی سواره نظام در جنگها را عهده دار بود .

خانواده وی : پدرش ولید بن مغیره از سرداران قریش بود و به خاطر جایگاه و نفوذش به وحید ملقّب بود ، به قدری در میان قریش مورد احترام بود که روز وفاتش را روزی تاریخی برای قریش اعلام کردند ، در هنگام تجدید بنای کعبه به قریش گفت : در بنای کعبه فقط از اموال حلال و پاکتان استفاده کنید و هرگز از اموالی که غصب کرده اید یا در نتیجه قطع رحم و شکستن عهد و پیمان به دست آورده اید یا از داد وستد ربا و ظلم و ستم به شما رسیده است ، استفاده نکنید .

کودکی وی : اسباب رفاه و آسایش برای خالد مهیا بود ولی از آنجایی که صفات مردانگی ، غیرت و سخت کوشی در فطرت ایشان نهفته بود به خوش گذرانی و عیاشی عادت نکرد و همیشه به صحرا و بیابان می رفت تا جسمش نیرومند و بازوهایش قوی شود ، ایشان به اسب سواری علاقۀ فراوانی داشت و این کار را بر دیگر چیزها ترجیح می داد تا جایی که پدرش می گفت : هذا الغلام لا یرید ان ینزل من فوق صهوة الفرس این بچه نمی خواهد از پشت اسب پیاده شود .

دوران جاهلیت وی : مدتی نگذشت که ایشان به جایگاه نظامی ویژه ای در قبیله اش دست یافت و به نمایندگی از قومش مسئولیّت تهیه تجهیزات جنگی و فرماندهی سواره نظام را بر عهده گرفت ، خالد بعد از وفات پدر ، راه مخالفت و جنگ با مسلمانان را ادامه داد ، ولید بو ولید برادر وی که در جنگ بدر اسیر و با پرداخت فدیه آزاد شده بود ، پس از آزادی ، اسلام آورد و به این ترتیب اسلام در خانواده ولید بن مغیره نوذ کرد ، نام خالد به عنوان یکی از فرماندهان سپاه مشرکین قریش در جنگ احد بر سر زبانها افتاد او در این جنگ فرمانده میمنه ( واحد دست راست لشکر ) و در رأس اسب سواران بود ، ایشان در این نبرد نقش مهمی بازی کرد و سرنوشت جنگی را که به نفع مسلمین بود را تغییر داد ، در صلح حدیبیه نیز خالد برای حمله به پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم و اصحابش کمین کرد و خواست به آنان حمله کند اما نا کام ماند و همین جا بود که اولین جرقۀ ایمان در دل خالد رضی الله عنه شکل گرفت .

اسلام آوردن حضرت خالد رضی الله عنه : بعد از صلح حدیبیه در ماه صفر سال هشتم هجری ، شش ماه قبل از فتح مکه ، خالد به آغوش اسلام در آمد ، ابن سعد داستان اسلام آوردنش را از زبان خودش در طبقات چنین آورده است : زمانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم به طرف حدیبیه روانه شد من در رأس گروهی از سوارکاران قریش به آن طرف حرکت کردم در منطقه عسفان با پیامبر و اصحابش مواجه شدم و راه را بر آنان بستم و آنان را زیر نظر گرفتم آن حضرت صلی الله علیه وسلم رو به روی ما ایستاد و همراه اصحابش به نماز مشغول شد ، خواستم به آنان حمله کنم اما نتوانستم تصمیم قطعی بگیرم ، در همین اثناء پیامبر صلی الله علیه وسلم از تصمیمی که در سر داشتم مطلع شد و نمازش را به صورت نماز خوف به جای آورد ، من از این اقدام بسیار شگفت زده شدم و در دلم تکانی ایجاد شد ، با خود گفتم که این مرد دست نیافتنی است و از غیب محافظت می شود ، دومین عاملی که تمایل قلبی خالد رضی الله عنه را به ایمان بیشتر کرد ، نامه ای بود که برادرش ولید بن ولید به او نوشت ، خالد می گوید : پس از صلح حدیبیه وقتی پیامبر برای ادای عمرة القضا وارد مکه شد من از مکه بیرون رفتم برادرم ولید که در این سفرپیامبر صلی الله علیه وسلم را همراهی می کرد بعد از جستجو وقتی مرا نیافت نامه ای به این شرح برایم نوشت :

بسم الله الرحمن الرحیم : اما بعد من بسیار در شگفتم که هنوز نظرت نسبت به اسلام تغییر نکرده است پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم درباره تو از من پرسید و گفت خالد کجااست ؟ گفتم خداوند او را خواهد آورد ، گفت : ما مثل خالد یجهل الاسلام فردی مانند خالد نباید از اسلام نا آگاه باشد ، اگر او تلاش و دلاوریهایش را در راه مبارزه با دشمنان اسلام صرف می کرد برایش بهتر بود و ما اورا بر دیگران ترجیح و مقدم می داشتیم پس ای برادر موقعیت های مناسبی را که تاکنون از دست داده ای ، دریاب و گذشته را جبران کن خالد می گوید : در همین ایام خواب دیدم که در سرزمین تنگ وبی حاصلی قرار دارم سپس از آنجا بیرون رفتم و به سرزمینی سرسبز و وسیع داخل شدم با خود اندیشیدم که این خوابی صادق است ، بالاخره یک شب من و عثمان بن طلحه از مکه خارج شدیم و در راه با عمرو بن عاص رو به رو شدیم که او پرسید به کجا می روید ؟ اورا از اراده مان خبر کردیم که او گفت من نیز مسافر مدینه به خاطر زیارت رسول الله صلی الله علیه وسلم هستم ، سه نفری به سوی مدینه حرکت کردیم وقتی پیامبر از این امر باخبر شد به یارانش گفت : قریش جگر گوشه هایش را به شما تقدیم کرده است ، خالد می گوید : برادرم ولید به استقبالمان آمده وگفت : بشتابید که پیامبر از ورود شما مطلع شده و خیلی خوشحال است و اکنون منتظر شما است ، وقتی پیامبر صلی الله علیه وسلم ما را از دور دیدند لبخند زدند و همچنان لبخند بر لبان مبارک جاری بود که ما به محضرش شرف یاب شدیم گفتم : یا نبی الله السلام علیکم پیامبر صلی الله علیه وسلم با چهره ای بشاش جواب سلام مرا داد ، شهادتین را بر زبان آورده و اسلامم را اظهار کردم ، پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند : الحمد لله الذی هداک سپاس خدایی را که هدایتت کرد و بعد گفت من با عقل و درایتی که در تو سراغ داشتم امیدوار بودم که روزی این توفیق بزرگ به تو خواهد رسید .

خالد رضی الله عنه در حیات طیبه آن حضرت صلی الله علیه وسلم گوش به فرمان آن حضرت صلی الله علیه وسلم بود و جنگهای مختلفی من جمله موته ، فتح مکه ، حنین و....... شرکت کرد و در تمام آنها پیروز میدان بود و آن حضرت صلی الله علیه وسلم نیز برای او دعای خیر می کرد و بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه وسلم خالد با خلیفه ی اول آن حضرت صلی الله علیه وسلم برای سرکوبی مرتدان اقدام نمود ، خال از اولین لبیک گویان ندای خلیفه ی رسول الله واز اولین فرماندهان جنگ علیه مرتدین بود وپس از آن در جنگ یمامه شرکت نموده و مسیلمه ی کذاب را به درک واصل کرد و در جنگهایی که برای فتح عراق صورت گرفت نیز شرکت کرد که از آن جمله نبرد ذات السلاسل ، مذار ، دلجه ، ألیس ، دومة الجندل ، عین التمر ، امیغیشا و...... را می توان نام برد .

خالد در آخرین روزهای زندگی : حضرت خالد رضی الله عنه چند سال آخر عمرش را در شهر حمص ( سوریه فعلی ) گذراند و پس از 13 سال خدمت صادقانه به اسلام و مسلمین رخت سفر به سوی دیار باقی بست در آخرین لحظات زندگی اش در بستر بیماری این کلمات را بر زبان آوردند : در بیش از صد میدان به کارزار پرداختم ، هیچ جایی از بدنم سالم نمانده است ، یاضربه ی شمشیر خورده یا نیزه و تیر ، اما اینک در کمال نا باوری همچون اشتران در بستر بیماری می میرم ، بزدلان خوشحال نباشند مرگ را در کمینگاههایش خیلی جستجو کردم اما در بستر به سراغم آمد از تمام چیزهای روی زمین بعد از لا اله الا الله آن شب سرد و بارانی ای را دوست تر دارم که پای در رکاب همراه با مهاجرین منتظر یورش سحرگاهی به سپاه کفار بودم پس در راه جهاد استوار و ثابت قدم باشید خالد با این کلمات ایمان افروز در سال 21 هجری این جهان فانی را بدرود گفت انا لله وانا الیه راجعون و از کالاهای این آشفته بازار فقط یک سلاح ، یک اسب و یک غلام از خود به جای گذاشت و وصیت کرد آنها را نیز در راه جهاد صرف کنند ، پیکر این رادمرد شجاع و سپه سالار بی باک اسلام و شمشیر بی نیام خدا در همان شهر حمص به خاک سپرده شد رضی الله عنه وارضاه

منابع و ماخذ : طبقات ابن سعد ، الکامل فی التاریخ ، اسدالغابه ، البدایه والنهایه

تهیه وتنظیم : محمد امین شهیکی



صفحه قبل 1 صفحه بعد